واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
دلخواه |
مطابق میل |
به جِد |
جدّی |
روا |
جایز، مُجاز |
صورتک |
نقاب، ماسک |
افتاده |
فروتن |
سال |
سن |
صاف |
ساده و بی ریا |
نگار |
نقش، تصویر، نگاشتن |
نازک |
ظریف، دقیق |
نقش بندی |
نقّاشی کردن |
نگارین |
خوش آب و رنگ |
از سرِ نیاز |
از روی احتیاج |
مرغان |
پرندگان |
رعنا |
خوش قد و قامت، زیبا |
رقم می زد |
رسم می کرد |
چابُک |
ماهرانه، سریع |
می بست |
می کشید |
روان |
در حال حرکت |
لابد |
بدون شک، ناچار |
رونگاری |
نقاشی از روی طرح |
از درِ مخالفت |
از روی ناسازگاری |
برانگیخت |
تحریک کرد |
مُشَوَّش |
آشفته و پریشان |
از پهلو |
نیمرخ |
خَلَفِ صدق |
جانشین راستین |
نیاکان |
اجداد |
هنرور |
هنرمند |
اسبی |
اسب بودن |
به اشاره |
به راحتی، سریع |
صورت داد |
کشید |
پیمود |
کشید، رسم کرد |
غارب |
میان دو کتف |
پستی پشت |
گودی پشت |
گُرده |
پشت، بالای کمر |
فراز |
بالای |
مردّد |
با شک و تردید |
صورت |
نقاشی، تصویر |
رندانه |
زیرکانه |
نشاند |
قرارداد |
رسته |
رها، آزاد |
حقیر |
کوچک |
صورتگری |
نقاشی |
در می مانَد |
عاجز می شود |
بُر خوردن |
در میان قرار گرفتن |
وقفی |
منسوب به وقف |
لانه |
خانۀ کوچک |
عیال |
زن و فرزندان، زن |
تلاطم |
آشوب، به هم خوردن |
مرفّه |
راحت و آسوده |
خیل |
گروه، دسته |
تسلّا |
آرامش یافتن |
غربت |
تنهایی، دوری از وطن |
حقارت |
خواری، پستی |
اُخت شد |
خو گرفت، عادت کرد |
طُمأنینه |
آرامش و قرار |
کُلفَت |
خدمتکار، کنیز |
قاطر |
استر |
ییلاق |
محلّ سکونت تابستانی |
کُلّه |
برآمدگی پشت پای اسب |
||
بُحران |
آشفتگی، وضع غیر عادی |
||
مَخمَصه |
گرفتاری، سختی، دشواری |
||
بیغوله |
کنج، گوشه ای دور از مردم |
||
آخُره |
چنبرۀ گردن، قوس زیر گردن |
||
تسلیم |
فرمان برداری، پذیرش شکست |
||
نیما نشده بود |
در شاعری به شهرت نمی رسید |
||
تره بار |
میوه های تازه، مقابل خشکبار |
||
فراعنه |
جمع فرعون، پادشاهان قدیم مصر |
||
وَقَب |
هر فرورفتگی اندام چون گودی چشم |
||
خطابه |
سخنرانی، خطبه خواندن، وعظ کردن |
||
بُنشَن |
خوار و بار از قبیل نخود و لوبیا و عدس |
||
آی آدم ها |
نام یکی از شعرهای معروف نیما یوشیج |
||
معاشرت |
ارتباط، دوستی، رفت و آمد داشتن با کسی |
||
میراب |
مسئول تقسیم آب جاری در خانه ها و مزارع و بارها |
||
شِندِرغاز |
پولی اندک و ناچیز؛ به صورت چندرغاز نیز به کار می رود |
||
و الصّافّاتِ صفّاً |
سوگند به فرشتگان صف در صف (آیه 1 سوره مبارکه صف) |
||
وقف |
زمین یا دارایی و ملکی که برای مقصود معیّنی در راه خدا اختصاص دهند |
||
گَرته برداری |
طرّاحی چیزی به کمک گَرده یا خاکۀ زنگ یا زغال؛ نسخه برداری از روی یک تصویر یا طرح |
||
اِسلیمی |
تغییر شکل یافتۀ کلمۀ اسلامی، طرح هایی مرکّب از پیچ وخم های متعدّد که شبیه عناصر طبیعت هستند |
||
کنگره |
واژه ای فرانسوی به معنای مجمعی از دانشمندان و یا سیاستمداران که دربارۀ مسائل علمی یا سیاسی بحث کنند، همایش |
||
بیرنگ |
نمونه و طرحی که نقّاش به صورت کم رنگ یا نقطه چین بر کاغذ می آورد و سپس آن را کامل رنگ آمیزی می کند، طرح اوّلیه |